در بهار نود و هشت خورشیدی ابرهای باران‌زا ایران را احاطه کرده بودند. اینان بی‌درنگ می‌باریدند و ایرانیانِ بادرنگ نمی‌دانستند باید با این‌همه آب چه کنند؟ 

جاده‌ی قم-تهران امًا خوب می‌دانست چه باید کند. او سال‌ها انتظار باران را کشیده‌ بود و حال نمی‌خواست حتی قطره‌ای از آن را هدر دهد.
می‌گفت من می‌خواهم شمال ایران را از رونق بیندازم و کشاورزی کشور را توسعه بدهم. می‌خواهم برای نسل‌های آینده اکسیژن و درخت فراهم آورم. ما جدی‌اش نمی‌گرفتیم، حتی می‌خندیدیم. می‌گفت می‌خواهم دشت شقایق در کنار خود داشته باشم و منظره‌ای که تا چشم کار می‌کند سبزی است و زیبایی، می‌گفت می‌خواهم دریاچه‌ی نیلگونم زیر نور خورشید بدرخشد. می‌گفت و می‌گفت و ما فکر می‌کردیم زده است به سرش. از بس آفتاب خورده به فرق سرش.
امًا باران گرفت و کارِ باران گرفت و قم-تهران آباد شد، حیات پنهان و تشنه‌ی زیر خاکش که سالیان دراز با حوصله در انتظار فرود قطره‌ها مانده بود، سر برآورد و شکوفا شد.
ما زود قضاوتش کرده بودیم. فکرش را نمی‌کردیم ولی. کارِ باران گرفت.
 
تصویر:‌ *در این جا تصویری از سرسبزی اخیر اطراف جاده قم تهران قرار می‌گیرد.*
 
میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی
درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی

پیکان زمان و گمانه‌زنی‌هایی در باب تریلر فیلم جدید کریستوفر نولان

جاده‌ی قم-تهران یا برعکس

درباره‌ی استیت خلاء و مزیت‌های غیرقابل انکار آن

می‌گفت ,قم ,تهران ,باران ,می‌خواهم ,کارِ ,قم تهران ,باران گرفت ,گرفت و ,ایران را ,می‌گفت می‌خواهم

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

dreams comes true مقالات و پایان نامه ها دانلود کتاب پی دی اف avazkhan CRM Channel امیار تجهیز کودک شاد بلیط لحظه آخری چارتر خارجی کوهمره نودان خانه سونی پارکت های ایشیک ایزوفام 09194260919